دریغا درهی سرسبز و گردوی پیر، و سرود سرخوش رود به هنگامی که ده در دو جانب آب خنیاگر به خواب شبانه فرومیشد
و خواهش گرم تنها گوشها را به صداهای درون هر کلبه نامحرممیکرد
و غیرت مردی و شرم زنانه گفتوگوهای شبانه را به نجواهای آرام بدلمیکرد
و پرندهگان شب به انعکاس چهچههی خویش جواب میگفتند.ــ
دریغا مهتاب و دریغا مه که در چشمانداز ما کوهسار جنگلپوش سربلند را در پردهی شکی میان بود و نبود نهان میکرد.ــ
دریغا باران که بهشیطنت گویی دره را ریز و تند در نظرگاه ما هاشور میزد.ــ
دریغا خلوت شبهای بهبیداری گذشته، تا نزول سپیدهدمان را بر بستر دره بهتماشا بنشینیم و مخمل شالیزار چون خاطرهیی فراموش که اندک اندک فرایادآید رنگهایاش را بهقهر و بهآشتی از شب بیحوصله بازستاند.ــ
و دریغا بامداد که چنین بهحسرت درهی سبز را وانهاد و به شهر بازآمد، چرا که به عصری چنین بزرگ سفر را در سفرهی نان نیز، هم بدان دشواری بهپیشمیباید برد که در قلمرو نام.
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایول وبلاگت خیلی با حاله به من هم سر بزن مرسی باز هم ادامه بده
بمیرم واسه دردت
حالا یه سری به ما بزن
این id رو add کنی خوشحال میشم
sjd_hacker
mer30
bye
دریغا درهی سرسبز و گردوی پیر،
و سرود سرخوش رود
به هنگامی که ده
در دو جانب آب خنیاگر
به خواب شبانه فرومیشد
و خواهش گرم تنها
گوشها را به صداهای درون هر کلبه
نامحرممیکرد
و غیرت مردی و شرم زنانه
گفتوگوهای شبانه را
به نجواهای آرام
بدلمیکرد
و پرندهگان شب
به انعکاس چهچههی خویش
جواب
میگفتند.ــ
دریغا مهتاب و
دریغا مه
که در چشمانداز ما
کوهسار جنگلپوش سربلند را
در پردهی شکی
میان بود و نبود
نهان میکرد.ــ
دریغا باران
که بهشیطنت گویی
دره را
ریز و تند
در نظرگاه ما هاشور میزد.ــ
دریغا خلوت شبهای بهبیداری گذشته،
تا نزول سپیدهدمان را
بر بستر دره بهتماشا بنشینیم
و مخمل شالیزار
چون خاطرهیی فراموش
که اندک اندک فرایادآید
رنگهایاش را بهقهر و بهآشتی
از شب بیحوصله
بازستاند.ــ
و دریغا بامداد
که چنین بهحسرت
درهی سبز را وانهاد و
به شهر بازآمد،
چرا که به عصری چنین بزرگ
سفر را
در سفرهی نان نیز، هم بدان دشواری بهپیشمیباید برد که در قلمرو نام.