یک کلمه یک تفسیر...

رویا ... آرزو .... خیال ....!!!
نظرات 2 + ارسال نظر
رامین جمعه 29 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:57 ق.ظ

وقتی که چشم هایم دنیا را در فراسوی کودکی هایم می نگریست.....
وقتی چون یک شاپرک از شبنم سحرگاهی می نوشیدم.....
و هنگامی که در نوازش گرم نسیم چشم می گشودم....
تنها به آرزوهای دور و دراز کودکانه ام می اندیشیدم!
اینک که در آینه ی چشمان تو جان می گیرم و در تلالو آفتاب نگاهت زندگی می کنم...
حال که اندیشه ام تنها تویی و آرزویم لبخند و سلام پر مهر تو،
آسمانم را از من مگیر!
فروغ چشمانم را به تاریکی اندوه بدل مکن!
و سلام صمیمانه ات را از من دریغ مدار!
با من آشنا بمان تا با امید زندگی کنم.
تو که به سادگی با کلامت، رویاهای کودکانه ام را از من ربودی و در پرده ی خیال من رویا شدی!
و یک آرزو!
اما نه کودکانه!!!
مرا چنین رها مگذار که در پیچ و خم سرنوشت، راه خویش بی تو نخواهم یافت!
مگذار در خاموشی شب و تاریکی آسمان، چشمانم بی فروغ بماند!!
ماه بدون خورشید زیبا نیست و هیچ معنایی ندارد.
دلتنگم مگذار تا چشمانم طلوع مهتاب را در نظاره به آفتاب چشمان تو تجربه کند...!
دلتنگم مگذار... .

میلاد شنبه 30 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ق.ظ

نرگس جان خیلی بحث خوبی
ولی انصافا رامین خیلی خوب نوشته
خیلی
مرسی رامین جوووون بازم از این کارها بکن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد